یزد
اسفندماه هزار و سیصد و هشتاد و سه خورشیدی
بعدها که این عکس را نگاه می کردم، افسوس خوردم که ایکاش نام این کوچه را می دانستم. چرا من که در کادر هستم و عکاس به این فکر نیافتادیم که سرمان را بلند کنیم و در ابتدای کوچه نامش را بخوانیم. شاید در بهت کوچه فرو رفته بودیم. و یا کوچه در بهت ما.
در آن موقع شب حتا سگ ها هم بیدار نبودند.
پس ....
نامش را گذاشتم ....
کوچه ی سکوت.
چه کار خوبی کردید که این عسک را در این جا گذاشتید
عاشق این جور کوچه ها هستم
بسیار دوست دارم برم یزد
عسک؟ این عکس است. فقط در عسکامون عکس عسک است.
:)))
یزد یکی از دیدنی ترین شهرهای ایران است.
پسرعمو!
داشتیم؟
صاحب این وبلاگ شمایی دت مام. امر بفرمایید می نویسیم عسک.
خواستیم به ساحت مقدس این جا جسارت نکرده باشیم.
جایی که شما باشی من خیلی ... که صاحب جایی باشم
اصلن فقط یک بهار هم متعلق به شماست
ممنون از نوشابه ای که برایم باز کردید. ولی خب سند دارید از بلاگ اسکای. میتونید اون رو گرو بزارید و مثلن آدم از حبس در بیارید. ها؟
من در جستجوی حرفها
به فریادهایی رسیدهام
که بی صدا درون آدمهاست...
کلمه "سکوت" تو این نوشته قایم شده...ولی هست مگه نه دوست ارجمندم؟
خب بله. ولی مگر کس دیگری آن را بدزدد. من سکوت واقعنی دارها را می دزدم.