در سکوت...

در خلوت خاموش اندیشه ی ما می گذرد....

در سکوت...

در خلوت خاموش اندیشه ی ما می گذرد....

لحظه های سکوت...


لــــــــحظه های ســــکوتم؛


پـــــر هیاهــــــــــو ترین دقــــایق زندگیم هستند


مملو از آنچه

مــــی خواهم بـــــــــــــــگویم

و
   نــــــــــــمی گـــــویم...!

نظرات 7 + ارسال نظر
مهربانو دوشنبه 22 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 03:41 ب.ظ

هر کدام ازما این لحظات سکوت قرین با درد را تجربه کرده ایم..لحظاتی که سرشار از کلماتیم اما توان گفتن نیست..
و..چه سخت است.

محسن چهارشنبه 1 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 10:56 ق.ظ http://sedahamoon.blogsky.com

و یا کس دیگری می خواهد بگوید و نمی گوید.
که همان قضیه سکوت سرشار از ناگفته هاست.
البته شاید گاهی حرفی هم برای گفتن نباشد.
عین سکوتی که بسیار در خانواده ها پیش می آید. انگار همه همه چیز هم را می دانند.

بعضی وقتها سکوت می کنیم چون حرفی برای گفتن نداریم
بعضی وقتها..گوشی برای شنیدن..

دوست ارجمندم..اینطور نیست؟...

محسن شنبه 4 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 08:50 ب.ظ http://after23.blogsky.com

این خواستن و نگفتن شکل هایی داره که خیلی وسیعه و میشه بازش کرد.
یک مثال:
نمی دونم پیش اومده براتون یا نه؟ توی مسافرت ِ مثلن با اتوبوس پیش یک غریبه می نشینید. دو طرف کلی میتونن با هم حرف داشته باشن ولی نمی زنن. و اگر بزنن از چیزهای مشترکی که از لحظه ی سوار شدن به اتوبوس برای هر دو پیش میاد. حرف می زنن.

من در این موقعیتها بیشتر سعی می کنم با عوالم طرف مقابل آشنا بشم..بدجنسم ایا؟

محسن شنبه 4 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 08:52 ب.ظ http://after23.blogsky.com

یک مثال دیگه البته از نوع بحث شیرین غیبت:

اصلن کسی می تونه اینو معنی کنه که صاحب این وبلاق وزین چرا سکوت کرده؟
ینی روزه ی سکوت گرفته؟

و من چقدر کامنت گذاشتن توی بلاق اسکای رو دوست دارم. چرا که این شکلکی که خیلی دوستش دارم هنوز توش هست. که توی پاسخ دادن نیست.

همین دنیای مجازی بده
اگه از یک نفر مدتی خبری نشه..دستت به جایی بند نیست
یه قراری بذاریم اگه خواستیم چند روزی نباشیم..اطلاع رسانی کنیم..والا

محسن شنبه 4 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 10:45 ب.ظ http://after23.blogsky.com

من هر وخت می خواهم چند روزی نباشم یک یادداشت خانوم اجازه ...... دارم که میزارم و میرم. ولی طاقت دوری ندارم و اگر کافی نت هم شده میام سر می زنم. در ضمن مالک اینجا دو سه روز پیش در وبلاق وزین فقط یک بهار از زیر ابر درآمده اند و احتمالن الان دوباره رفته اند زیر ابر.

خوب خبر خوبی هست..
خداروشکر سلامتن..

محسن شنبه 4 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 10:49 ب.ظ http://ketabamoon.blogsky.com/1392/07/28/post-336

یه چیز دیگه، من نفهمیدم آخرش شما کتابی را که از آن برایتان نوشتم را دیدید؟ کتاب را تهیه کردید؟ خواندید؟
چقدر دید نوشتم.
http://ketabamoon.blogsky.com/1392/07/28/post-336

بله..دیدم..خیلی هم برام جالب بود..با توضیحات شما حس کردم باید کتاب متغاوتی باشه اما هنوزتهیه نکردمش..در اولین فرصت..

محسن یکشنبه 5 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 05:55 ب.ظ http://sedahamoon.blogsky.com

نه. خیلی هم بد جنس نیستید. هر کسی هر جوری که بخواهد می تواند روزگار بگذراند. طرف اگر وا ندهد خب بکذارید تعریف بکند.
یک چیز دیگر این که این روزها سفر با اتوبوس حال و هوای دیگری دارد. من معمولن سالی یکی دو بار برایم پیش می آید که این کار را بکنم. بیشتر برای شرکت در مجالس ختم می روم. خب بزرگ خاندان باید این کار را بکند. در این گونه مواقع یک تک صندلی می گیرم از این وی آی پی ها که حتمن مونیتور در مقابلم باشد و فیلم هایی ببینم که عمرن وارد خانه ام بشوند.

ببخشید دوست ارجمندم که کامنت شما را دیر جواب می دهم..چند روزی بلاق اسکای راچک نکردم..
من اما سفر با قطار را به همه چیز ترجیح می دهم..متفسهانه از سال68 دیگر نصیبم نشده...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد