در سکوت...

در خلوت خاموش اندیشه ی ما می گذرد....

در سکوت...

در خلوت خاموش اندیشه ی ما می گذرد....

مولانا


مولانا

تصویر از پروانه


بهرخدای را خمش خوی سکوت را مکش

چون که عصیده می رسد، کوته کن قصیده را


نظرات 4 + ارسال نظر
ادیب عشق سه‌شنبه 28 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 01:34 ب.ظ http://19paknevis.blogfa.com/

بگشای لب که قند فراوانم آرزوست

سعی می کنم. فعلن که لب ها چسبیده اند. به هم.

مهربانو جمعه 1 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 04:15 ب.ظ

اقا اجازه...شعر سخت بود ما نفهمیدیم
بی زحمت توضیح بدین

حضرت مولانا می فرماید:
سکوت کن. حرف نزن. وختی حلوا می آید، قصیده سرایی را بس کن و حلوا را بخور.

مهربانو شنبه 2 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 03:59 ب.ظ

دوست ارجمندم پس انوقتها هم اول وجود وانگه سجود رسم بوده؟

همیشه رسم بوده.
مگر نه این که می فرماید: شکم گرسنه دین و ایمان درستی ندارد؟

مهربانو دوشنبه 4 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 10:30 ب.ظ

ولی یه چیزی بگم دوست ارجمندم؟....من از این شعرش زیاد خوشم نیامد...ببخشیندها..هم شما هم حضرت مولانا... ینی چی دیگه حلوا اومد...همه چی بره کنار...آدم یاد برخی امروزیا میفته....

شاید حلوا در قدیم که غذاهای متنوع امروز نبود خیلی هوادار داشته.
من خودم با فست فود همه چیز را کوتاه می کنم.

ولی یه چیز دیگر هم بگویم. من فکر می کنم این بیت چیزی در پشت سرش هست که من نمی دانم. شاید منظور از این حلوا، مردن است.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد